قدس آنلاین- حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا اسدی از روحانیون انقلابی است که قریب به پنج سال از جوانی خود را بهدلیل همراهی با انقلاب و امام در زندانها سپری کرده است. در سالروز انتشار منشور روحانیت توسط امام خمینی(ره)، خواندن خاطرات او از انقلاب و شخصیتهایی چون مقام معظم رهبری و آیت الله طبسی میتواند ما را با حال و هوای طلبههای مبارز در آن روزگار بیشتر آشنا کند.
در زمان طلبگی همحجرههای من همه طرفدار رژیم و شاه بودند و اگر از آنها جدا نمیشدم، هیچ زمان به سمت ضدیت با رژیم نمیرفتم. هنوز نمیدانم چه نیرویی موجب شد تا تنفر از نظام شاهنشاهی در من به وجود بیاید و به سمت مسائل سیاسی کشیده شوم. نه دربارۀ این مسائل اطلاعاتی داشتم و نه مطالعهای انجام داده بودم.
اولین شخص انقلابی و مبارز که در مشهد با او آشنا شدم، مرحوم آیت الله طبسی بود. در آن دوره ایشان بهعنوان یک منبری مبرّز در مشهد معروف بودند. پس از آشنایی با ایشان، در سخنرانیهای شهید هاشمینژاد شرکت میکردم که عموماً در منزل آقای قمی برگزار میشد.
پس از اینکه کمی گرایشهای سیاسی در درونم شکل گرفت و سؤالهای بیجواب ذهنم را درگیر خود کرد، به کانون نشر حقایق و درس تفسیر مرحوم محمد تقی شریعتی و مجالس آیت الله خامنهای رفتوآمد کردم. اولین سخنرانی که در کانون نشر حقایق شنیدم از شهید مطهری بود که درخصوص وظیفۀ روحانیت صحبت میکرد. تعبیرات شهید مطهری درباره روحانیت برایم خیلی تازگی داشت و حرکت مرا در حرکت برخلاف جریان سنتی بیشتر کرد، جریان غالبی که با سیاست کاری نداشت.
خواندن اولین کتاب ممنوعه
اولین کتاب ممنوعهای که خواندم، «غربزدگی» جلال آل احمد بود که آن زمان بهصورت قاچاق بین مردم دست به دست میشد. کمکم با چهرههای ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی مثل جمال عبدالناصر آشنا شدم و بعد از شروع نهضت امام و خواندن اعلامیهها و شنیدن سخنرانیهای ایشان، توجه به سیاست با قدرت بیشتری در روح من نفوذ کرد. فضای حوزه بهگونهای بود که مقدسان و روحانیان وابسته به رژیم، علیه جریان فکری امام حساسیت داشتند. این گروهها موجی علیه روحانیون انقلاب به وجود آورده بودند و بدترین تهمتها را میزدند. به آنها مارکسیست، کمونیست، وهابی، سنی و از این قبیل تهمتها میزدند. در آن زمان انقلابیگری یک ارزش نبود؛ بلکه بهصورت ضدارزش تبدیل شده بود. حتی روزهایی یادم هست که از درس آقای طبسی در مدرسۀ نواب جلوگیری کردند یا درخصوص درس تفسیر آیت الله خامنهای میگفتند تفسیر ایشان از دیدگاههای شیعه عاری است.
اولین تجربههای مبارزه
اولین فعالیتهای سیاسی من با پخش اعلامیه شروع شد. در مسجد گوهرشاد عدهای از طلاب بعد از نماز اعلامیههای امام را پخش میکردند. گاهی هم در مدارس، صبح زود اعلامیههای امام را میزدند و وقتی به مدرسه میآمدیم، آنها را میدیدیم.
یکی از اتفاقاتی که در آن دوران در مشهد افتاد، واقعۀ مسجد فیل بود. شهید هاشمینژاد بهمدت ۱۰ شب دربارۀ حقوق زن در آنجا سخنرانی میکرد. در آن زمان هنوز جوی آب پایینخیابان جاری بود و بهدلیل ازدیاد جمعیت، مردم علاوه بر مسجد در دو طرف خیابان هم تجمع میکردند. شب دستگیری شهید هاشمینژاد در مسجد فیل، وقتی به مدرسه خیرات خان آمدیم، صدای تیراندازی شنیدیم و بعد گفتند که ساواک آنها را دستگیر کرده و بعد هم مشهور شد که تعدادی هم کشته شدهاند. بهدنبال این اتفاقها، فضای استبدادی به وجود آمد و باعث شد که علما از گوشه و کنار استانهای ایران و از مشهد نیز آیتالله میلانی به تهران عزیمت کنند.
روحانیون طرفدار تفکر امام سعی میکردند در کنار ابعاد اخلاقی، به جنبههای سیاسی زندگی ائمه معصومین هم بپردازند. من هم که با راهنماییهای آقای خامنهای مقداری با زندگی ائمه آشنا شده بودم و در این زمینه مطالعاتی داشتم، بیشتر سعی میکردم زندگی پرماجرای ائمه را برای مردم بازگو کنم و از این راه غیرمستقیم مردم را به مبارزه با نظام طاغوتی بکشانم.
هرچند عده ای از منسوبان به جریان تفکیک در حوزۀ مشهد با مبارزات و مقابله با رژیم مخالف بودند؛ اما افرادی مانند میرزاجوادآقای تهرانی و آقایان مروارید و شیخمجتبی قزوینی با اینکه به اصطلاح تفکیکی بودند، اما اهل هوی و هوس نبودند و به امام و انقلاب جذب شدند. انجمن حجتیه و مقدسان زیادی هم بودند که دائم در منبرها و مجالس مذهبی میگفتند اگر کسی در تظاهرات کشته بشود، شهید نیست و باید در آن دنیا پاسخ بدهد. آنها معتقد بودند انسان متدین نباید در سیاست دخالت کند که البته این مورد حمایت حکومت شاه هم بود.
نظر شما